گفتوگوي سياسي
چرا نميشود؟
عباس عبدي
از ربع قرن پيش كمابيش بر اين نكته تاكيد ميشد كه اينگونه مديريت امور دير يا زود به بنبست ميرسد. اين تحليل از همان زمان نزد بسياري از جامعهشناسان و صاحبنظران وجود داشت. پرسش اين است كه چرا هيچگاه صاحبان قدرت وقعي جدي به اين اظهارات نمينهادند؟ يا حداقل آشكارا، گفتوگو در اين باره را نميپذيرفتند؟ سهل است كه برعكس، اوضاع جهان و ايران را به گونهاي تحليل ميكردند كه بوي بينيازي از گفتوگو ميآمد و ضمن توصيف وضعيت خوب ايران جهان به ويژه دنياي غرب را به گونهاي توصيف ميكردند كه گويي در بنبست كامل قرار گرفته و به زودي دچار فروپاشي خواهد شد و كافي است ما با يك اقدام جدي يا پيام خاص آخرين ضربه را به اين تن نحيف وارد كنيم. البته بعيد است كه كسي منكر وجود مشكلات جهان غرب باشد كه كم هم نيست، ولي برداشت فوق بسيار دور و فراتر از اين واقعيت است كه كم و كيف آن محل گفتوگو است. پس چرا هيچگاه به اين تحليلهاي ناظر به واقعيت توجه نميكردند؟ چرا وارد گفتوگوي علمي و منطقي براي فهم مساله نميشدند؟ تقريبا در هر سال چند محور بهطور مكرر تذكر داده ميشد. از جمله در حوزه اجتماعي به موضوعات زن، رسانه و جوان و نوجوان ميتوان اشاره كرد كه هر سه به نحوي در يكديگر تنيده بودند. بيتوجهي يا در واقع نشنيدن اين تذكرات و نديدن اين واقعيات علل گوناگوني دارد كه به برخي از آنها كه مهمتر ميدانم اشاره ميكنم. جامعه مدرن به علت بزرگي جغرافيا و جمعيت و تخصصي شدن امور و پيچيدگي مسائل نيازمند رسانههاي آزاد است كه واقعيات را براي مردم و از آنان مهمتر براي مسوولان بازتاب دهند، بهترين راه براي اجتماعي شدن جوانان و نيز در جريان امور قرار گرفتن مسوولان وجود رسانههاي آزاد است. رسانههايي كه بتوانند مسوولان را به عمق مسائل اجتماعي و سياسي و اقتصادي ببرند. نياز نيست كه مسوولان هر روز به يك استان و شهرستان بروند و با چند نفر صحبت كنند. رسانههاي آزاد و رقابتي، بهترين ابزار هستند كه كشور و كل مسائل آن را به داخل اتاق كار يا منزل رييسجمهور يا وزير يا... بياورند.
هنگامي كه رسانه از انجام اين وظيفه غافل يا ناتوان شود، مثل آينهاي ميشود كه واقعيت را كج و معوج نمايش ميدهد. آينههاي محدب و مقعر و موجدار را ببينيد كه شما را چگونه به تصوير ميكشند. رسانه غير مستقل و محدود نيز همين كار را ميكند. پس مجراي اصلي گفتوگو كه شناخت واقعيت است، از ميان ميرود. در همين اتفاقات پس از فوت خانم مهسا اميني آشكارا ديده ميشود كه آنچه در ميدان است نه كسب حقيقت كه جنگ روايت و ضدحقيقت است.
عامل بعدي كه نه فقط تصوير، بلكه خود واقعيت را دستكاري ميكند، درآمدهاي نفتي است. اگر رسانه تصويري مخدوش از واقعيت ارايه ميدهد، نفت، واقعيت را بزك ميكند كه اين خود يك واقعيت جعلي است، حتي اگر رسانه آن را به تصوير بكشد. نفت مثل مواد مخدر، احساس بيدردي و سرخوشي ميآورد در حالي كه اين احساس طبيعي نيست، بلكه ساختگي است. نفت چهره و واقعيت جامعه را گريم ميكند و يك موجود ۷۰ ساله را با گريم تبديل به جوان ۳۰ ساله ميكند. مديريت ناتوان را باد كرده و مثل يك قهرمان زيبايي اندام نمايش ميدهد. فقط كافيه سوراخ شده تا بادش خالي شود. اينجا هم نميتوانيد براساس سطح آشكار واقعيت گفتوگو كنيد.
علت مهم ديگري كه قدرت را بينياز از گفتوگو ميكرده اينرسي اسلام و انقلاب است كه با جدا شدن بسياري از مومنين و انقلابيون از اين قافله اين اينرسي نيز از ميان رفته است.
علت مهم ديگر ماهيت قدرت در گفتوگوي سياسي است. گفتوگو در عرصه سياسي بيش از آنكه متاثر از منطق و علم باشد، تحتتاثير قدرت است. همانگونه كه رفتار اقتصادي در ميدان عمل نيز تحتتاثير پول است، گفتوگو در بازار و نه در كلاس درس اقتصاد، تابع قدرت خريد است، گفتوگوي سياسي در ميدان سياست نيز تابع قدرت طرفين است. اگر گفتوگوكننده يا متقاضي آن قدرت كافي نداشته باشد، حرفش شنيده نميشود. افراد صاحب قدرت سخن ديگران را ابتدا از فيلترهاي قدرت خود رد ميكنند و بعد ميشنوند. به ويژه اينكه مساله منافع هم مهم است. خيليها هستند كه بدون اشاره به هدف اصليشان كه حفظ منافع است وارد گفتوگو ميشوند، ولي روشن است كه مقيد شدن گفتوگوي سياسي به تامين منافع اقتصادي و شخصي، مُخِلِّ گفتوگو است و آن را تبديل به جدل ميكند. پس براي گفتوگوي موثر بايد به اين موانع توجه كرد و در رفع آن كوشيد، يا با توجه به الزامات آنها، خود را براي گفتوگو آماده كرد.